الا ای مه که جلوت می دهی خورشید انور را
به نور جلوه خود می پرانی چشم اختر را
الا ای دختر موسی که عیسی زنده می سازی
دخیلم گوشه چشمی بنده از خاک کمتر را
تویی تالی زهرا س کز شمیم فاطمی بویت
پدر پیش از ولادت بر تو داده نام مادر را
تو مصداق صداقت هستی و در باور عالم
نباشد انتظار دیگری دخت پیمبر را
ز حلم و علم و ایثار و وقار و عصمت و غیرت
تجلی میکنی آئینه وش زهرای اطهر را
اگر چه فاطمه هستی ، تورا معصومه میخوانند
که با نامت نلرزانند دل ساقی کوثر را
تویی تسکین هر درد و یقین دارم اگر بودی
نمیکشت آن غل و زنجیرها موسی بن جعفر را
تو آن بانوی پر مهری که همچون عمه ات زینب
گواهی میدهد هر عضو تو داغ برادر را
تو هم دنبال دلبر کو به کو رفتی ولی چشمت
ندیده از برادر غرق در خون جسم بی سر را